درخت آسوریک:
درخت آسوری یا درخت آسوریگ کتابیاست نوشتهشده به زبان پارتی و خط پهلوی کتابی و از معدود متنهای غیر دینی است که از زبان پارتی (آمیخته به پارسی میانه) برجای ماندهاست.
در این داستان شاهد گفتمان درخت آسوری (درخت آسورستانی، درخت خرما) و بز هستیم که در فرجام به برتری بز میانجامد. شاید بتوان بز را نماینده دین زرتشت و درخت آسوریک را نماینده دین چندگونهپرستی آسور دانست. درخور نگرش است که در آیین دینی آسوریان درختی خشک به کار میرفته که آن را با زر و زیور ساختگی میآراستند. بی پروا و خشن بودن بز را هم در گفتگو میتوان دلیل بر برتری اجتماعی مزداپرستان دانست.
داستان آن:
در سرزمین سورستان درختی بلند رسته بود که بنش خشک بود . برگهایی سبز داشت و میوه هایی شیرین می آورد . روزی آن درخت بلند با بز نبرد کرد که : من بر پایه داشته های بسیاری که دارم از تو برترم ، از جمله آن هنگامی که میوه نو بر میآورم ، شاه از میوه های من می خورد ، از چوب من کشتی می سازند ، از برگهایم جاروب می سازند ، از من طناب می سازند تا تورا ببندند ، سایه ام در تابستان سایبان شهریاران است و آشیان پرندگان هستم و اگرمردم مرا نیازارند تا روز رستاخیز جاوید وسبز بر جا میمانم .
بز در پاسخ به او گفت : هر چند که مرا مایه ننگ است که به سخنان بیهودهات پاسخ دهم اما ناچار از سخن گفتنم . برگهای تو در درازی به مو های دیوان می ماند که در آغاز دوران جمشید بنده مردمان بودند. ( من آنم که در دین مزدیسنی و در پرستش ایزدان از شیر من بهره می سازند. ) کمربندی را که مروارید در آن می نشانند از من میسازند و نیز از پوستم مشک می سازند . سفره های سور را با گوشت من می آرایند . پیش بند شهریاران را ازمن می سازند . پیمان نامه هارا بر پوست من می نویسند. زه کمان را از من می سازند . برک و دوال را از من می سازند . من میتوانم از کوه به کوه در کشورهای بزرگ سفر کنم و مردمانی از نژادهای دیگر را ببینم. از شیر من پنیر و افروشه / حلوا و ماست می سازند و دوغم را کشک میکنند . حتی بهای من در بازار بیش از بهای خرمای توست . هر چند که سخنانم دری است که در پیش گراز انداخته باشند اما بدان که من در کوهستان های خوشبو چرا می کنم و از گیا هان تازه می خورم و از چشمه های پاک می نوشم . در حالی که تو همچون میخی بر زمین کوبیده شدهای و توان رفتن نداری. بدین ترتیب بز پیروز و سربلند از آنجا رفت و درخت خرما سر افکنده بر جای ماند.
چند بیت از آن:
پد نام ی یزدان
درختی رست است تر او شثر و آسوریک
بنش خوشک است سرش هست ترر
شیرین بار آورتن
مرتوهمان وسناد
که ترجمه ی آن چنین است:
درختی روبیده است ورای کشور آسورستان
بن آن خشک است و سر آن تر است
شیرین بار آورد
مردمان را.
نکته پایانی
اولین انمیشین جهان که بر روی سفالینهای در شهر سوخته در زابل یافته شده است تلاشی است برای نشان دادن داستان درخت آسوریک که از معدود متون غیر دینی باقی مانده از دوره ایرانی میانه غربی، پهلوی اشکانی است.